Dark Adaptation:
انطباق به تاريكي. فرآيند انطباق با شدتهاي پائينتر درخشندگي، تعويض از سيستم Photopic به سيستم Scoptic. انطباق به تاريكي كامل حداقل مستلزم وقت است. هرچند قسمت عمده فرآيند ظرف 30 دقيقه در چشمي كه قبلاً در معرض نور كافي بوده است پديد ميآيد. مخروطها اول انطباق كامل پيدا ميكنند، و انطباق ميلهها تا 4 ساعت ادامه مييابد. چشمي كه به تاريكي عادت كرده است بيش از يك ميليون مرتبه نسبت به چشمي كه در معرض نور معمولي بوده است حساستر است.
[align=-webkit-auto]Debriefing: [align=-webkit-auto]افشاء اطلاعات براي آزمودني در جريان يك تجربه.
[align=-webkit-auto]Decision Aversion:[align=-webkit-auto] بيزاري از تصميم. گرايش به فرار از تصميمگيري، سخت و دشوار تصميم گرفتن.
[align=-webkit-auto]Decision Making:[align=-webkit-auto] تصميمگري. اصطلاحي پوششي براي: 1. فرآيند انتخاب. 2. يك رشته نظريهها و پژوهشها در زمينه مسأْله انتخاب بين راههاي چاره بوسيلهي ارگانيسم.
[align=-webkit-auto]Declarative Memory:[align=-webkit-auto] حافظهي اخباري. حافظهاي براي اطلاعات از قبيل رويدادها و وقايع.
[align=-webkit-auto]Deductive Reasoning:[align=-webkit-auto] استدلال قياسي. يكي از شيوههاي تفكر كه به مقايسهي 2 يا بيش از 2 موقعيت و وضعيت ميپردازد.
[align=-webkit-auto]Delusions:[align=-webkit-auto] هذيان. عقيده باطلي است كه با منطق قابل اصلاح نبوده و اعضاء ديگر گروهي كه شخص متعلق به آن است، در آن عقيده شريك نيستند. هذيانها مختص پسيكوزها هستند، بيشتر از همه در اسكيزوفرني مشاهده ميشوند، معهذا در ساير پسيكوزها، از جمله سندرمهاي عضوي مغز، منيك – دپرسيو، پارانويا و پسيكوز پيري نيز نادر نيستند.
[align=-webkit-auto][align=-webkit-auto]
Demand Characteristics: ويژگيهاي خواسته. 1. خصوصيات كه از يك زمينه تجربي كه از رفتار آزمودني به طريقي خاص جانبداري ميكند، و رفتارهاي خاصي را از آزمودني طلب ميكند. و رفتارهاي خاص را از آزموني طلب ميكند.
[align=-webkit-auto]Dendrites:[align=-webkit-auto] انتهاي گيرنده يك نورون. دندريت معمولاً اولين قسمت نورون است كه تكانههاي ارسال شده به تنه سلول را از ساير نورونها يا گيرندهها دريافت ميكند.
[align=-webkit-auto]Dependent Variable:[align=-webkit-auto] متغير وابسته. متغيري كه تحت تاثير اندازههاي مختلف متغير مستقل تغيير ميكند.
[align=-webkit-auto]Descriptive Statistics:[align=-webkit-auto] آمار توصيفي. برچسبي كلي براي استفاده از روشهاي آماري براي توصيف، سازماندهي و خلاصه كردن نمونههاي دادهها. اساساً، آماره توصيفي رقمي است كه وجهي از يك نمونه دادهها را نشان ميدهد. مقادير گرايش مركزي، پراكندگي، و همبستگي از رايجترين آمارههاي توصيفي هستند هر چند برخي از مولفين طبقه آخر را مقولهاي جدا ميشمارند.
[align=-webkit-auto]Determinism:[align=-webkit-auto] جبر گرايي. مفهومي است كه ميگويد، اولاً اعمال ما نميتواند چيزي را در زندگي ما كه با روابط علّي بر قرار شده است تغيير دهد، و دوماً، انسان قادر به استفاده از اراده خود و انتخاب بين خوب و بد در اعمال خود نيست.
[align=-webkit-auto]Developmental Age:[align=-webkit-auto] سن رشدي. 1. بطور كلي، هرگونه ارزيابي رشد برحسب هنجارهاي سني، 2. ارزيابي مركب رشد بر پايه مجموعهاي از شاخصهاي رشد. اين اصطلاح را بعضي از مولفين فقط در مورد فرآيندهاي جسمي، حسي و حركتي بكار بردهاند.
[align=-webkit-auto]Developmental Psychology:[align=-webkit-auto] روانشناسي رشد. آن قسمت از روانشناسي كه با فرآيند تغيير در تمام طول عمر سروكار دارد، تغيير در اينجا به معني تغيير كمي و يا كيفي در ساختمان و عمل است: خزيدن تا راه رفتن، بغبغو كردن تا حرف زدن، استدلال غير منطقي تا منطقي، شيرخوارگي تا نوجواني، تا بزرگسالي و پيري، تولد تا مرگ. در سالهاي تغيير قرن وقتي روانشناسي رشد توسط هال معرفي شد، در واقع همين مطالعه \"زگهواره تا گور\" را در بر ميگرفت.
[align=-webkit-auto]Diathesis-Stress Hypothesis:[align=-webkit-auto] فرضيه دياتز – استرس. مفهومي كلي مبني بر اينكه بسياري از الگوهاي رفتاري حاصل آسيبپذيري ارثي همراه با محيط استرسآميز و فقدان مهارتهاي كنار آمدن با استرس است.
[align=-webkit-auto]Diffusion of Responsibility:[align=-webkit-auto] پخش مسئوليت. اين اصطلاح به پخش احساس مسؤليت شخص براي اقدام در موقعيتي خاص بدليل حضور كسان ديگري كه آنان نيز مسئول بالقوه براي اقدام شناخته ميشوند اطلاق ميشود.
[align=-webkit-auto]Discriminative Stimuli:[align=-webkit-auto] محرك افتراقي. در مطالعات شرطيسازي عامل يادگيري افتراقي؛ هر محركي كه با حضور آن پاسخها تقويت ميشود و بدون حضور آن خير.
[align=-webkit-auto]Dissociative Disorder:[align=-webkit-auto] اختلال تجزيهاي. اصطلاحي است كه جاي واكنش تجزيهاي و بعدها هيستري تجزيهاي، را در طبقهبنديهاي جديد گرفته است. طبق DSM-III-R، اختلال تجزيهاي مركب از گروهي سندرمها است كه با تغييرات ناگهاني و موقتي در اعمال طبيعتاً منسجم هشياري، هويت، يا رفتار حركتي مشخص ميگردد، بطوري كه قسمتي از اين اعمال از بين ميرود.
[align=-webkit-auto]Distal Stimulus: [align=-webkit-auto]محرك دوربرد. محركي كه دور از گيرندهاي كه بر آن تاثير ميكند اعمال ميشود. در مطالعه ادراكات بين (a) محركهايي كه مستقيماً بر گيرنده حسي اثر ميكنند، مثل نور كه بر شبكيه اثر ميكند، و (b) مجركهايي كه در محيط خارج هستند، مثل ميز كه امواج نور از آن منعكس ميگردد، تفكيك صورت ميگيرد.
[align=-webkit-auto]Double Blind: [align=-webkit-auto]وابستگي مضاعف. اصطلاحي از گريگوري بيتسون براي موقعيتي كه شخص در آن پيامهاي متضاد از يك شخص صاحب قدرت ديگر دريافت ميدارد.
[align=-webkit-auto]Dream Analysis:[align=-webkit-auto] تحليل رويا. روشي كه در اصل در روانكاوي مورد استفاده قرار گرفت و در آن محتوي روياها از نظر انگيزههاي نامكشوف، معاني سمبوليك يا قرائن بازنماييهاي سمبوليك مورد تحليل قرار ميگيرد.
Dream Work:[align=-webkit-auto] عمل رويا. فرويد مكانيسمي را كه محتوي باطني بطور ناخودآگاه به محتوي ظاهري تبديل ميشود عمل رويا ناميد.
[align=-webkit-auto]Drive:[align=-webkit-auto] سائق. اصطلاحي با كاربردهاي فراوان، برخي كاملاً دقيق و برخي فاقد دقت.